البته ميدانيد كه اين شيوه مخصوصاً در مقابل بابا و مامان و يا معلمها، از كم هزينهترين و روي اعصابترين شيوههاست. خب ممكن است در اين شيوه بزرگتر مقابل، آدم را به گروههاي خاص سني و يا حتي يكي از فاميلهاي بالاي صدسال تشبيه كند.
وقتي چنين واكنشي را مشاهده كرديد بايد محكم و استوار باشيد، چون از آن به بعد ماجرا بستگي به جنبه و قدرت ايستادگي آدم در برابر جنگ رواني دارد. مثلاً اگر به آدم گفتند شبيه مادربزرگ مادرمامانتان غرغر ميكنيد، شما زود به ياد مهربانيهاي آن مرحوم بيفتيد.
مثلاً يادتان بيايد او تنها كسي بودكه هروقت داشت آبنبات ميخورد، اگر ميديد شما آبنبات نداريد، آبنبات خودش را با شما تقسيم ميكرد و به زور آبنبات توي حلق شما ميچپاند.
همينطوري سه چهار تا خاطرهي شيرين كه به يادتان بيايد متوجه ميشويد كه خيلي هم خوب است شبيه آن عزيز سفر كرده (!) شويد.
پس باز هم با قدرت به غرغرتان ادامه دهيد. مطمئن باشيد وقتي همهي گزينههاي روي ميز بزرگترهايتان تمام شود (البته اين بستگي به مقدار بزرگي ميز آنها دارد!) ناگزير ميشوند اصل حرفشان را بزنند و اين جملهي طلايي را بگويند:
«ديوونهام كردي بچه! آخه چي ميخواي از جون من؟ اقلاً درست حرف بزن.»
تبريك ميگويم تا اينجا خوب پيش رفتهايد، هرچند از اينجا به بعد باز هم بستگي به بزرگي خواستهتان دارد. مثلاً براي پارك رفتن يك يا حداكثر دو دور غرغر كافي است، اما براي خريدن دوچرخه خيلي دور (!) نياز است.
هر كجا كه ميرسم غر ميزنم
كم نه ها! بسيار هم پُر ميزنم
غرغرم را بر مخ اطرافيان
عين سنگ و مثل آجر ميزنم
نظر شما